انسان مجلای همه اسماء الله
آنگاه که حق تعالی گل آدم را سرشت و از روح خود در او دمید، در مجلسی که ملائکه مقرب و مسبحین درگاهش نیز حضور داشتند ذات اقدس خداوندی و اولین معلم هستی..
نفس و یا حقیقت واحده انسان، از آن حیث که در همه عالم ساری است، حقیقة الحقایق و از آن روی که مرتبه عالی و شامخ آن دارای همه کمالات و صفات عالیه است، مقام احدیت و از آن جهت که در مظاهر متعدد بدن از حواس ظاهر و باطن و اعضا و جوارح ظاهر می شود، مقام واحدیت است. بنابر این مقام احدیت و واحدیت و حقیقة الحقایق در انسان کبیر و انسان صغیر عین هماند. جنبه دیگری که در بحث عالم صغیر و عالم کبیر مطرح می شود، عالم شهادت و خلیفه غیب و صفت الظاهر و الباطن حق تعالی می باشد؛ انسان کامل باطن عالم کبیر است.
العالم الأکبر الذی هو صورة ظاهر العالم الإنسانی والإنسان الذی هو قلب هذه الصورة ولا أرید به إلا الکامل صاحب المرتبة . عالم کبیر مجموعه ای روحانی و جسمانی است. زیرا عالم کبیر، حقیقت انسانی را در خود دارد و به ظهور و بروز رسانده است. انسان کامل مدبر عالم و مجمع حقایق غیبی و صفات الهیه است؛ به عبارت دیگر در این مختصر شریف همه حقایقی را که از فیضان لطف الهی در عالم کبیر ظاهر و خارج شده است، جای دارد. بنابراین به اعتبار این جمعیت اسمایی و حقایق مذکور انسان کامل قلب و روح و غیب جهان هستی بوده و ظاهر آفرینش، عالم شهادت و مظهر اسم ظاهر است که تمامی اعضا و جوارح و قوای آن مسخر و منقاد این روح یعنی انسان کامل می گردد.
معرفت به انسان کامل و عالم صغیر، معرفت به نفس انسانی اوست که به حسب مراتبش ظهور و تجلی دارد و معرفت به عالم و انسان کبیر است که مظهر عالم صغیر می باشد. عارف با مشاهده آفاق و انفس آیات الهی را در می یابد و می بیند که حق تعالی است که در عالم کبیر وعالم صغیر ظاهر شده و به حکم اسم رحمن و رحیم خویش بر هر دو فیض وجود بخشیده و اعیان هر یک را به وجود خویش ایجاد کرده و با نور خویش به ظهور رسانده و آیات خود را به طور اجمال در عالم صغیر نمایانده است. مشاهده حق بدون مشاهدة عالم غیر ممکن است؛ چنان که مشاهده عالم نیز بدون مشاهده انسان امکان ندارد.
آنگاه که حق تعالی گل آدم را سرشت و از روح خود در او دمید، در مجلسی که ملائکه مقرب و مسبحین درگاهش نیز حضور داشتند ذات اقدس خداوندی و اولین معلم هستی، خطاب به ملائکه از اسماء الله سؤال نمود؛ اما ایشان در ماندند و نتوانستند پاسخ دهند. زیرا هریک به قسمتی از اسماء علم داشتند و همه اسماء را نمی دانستند. در این هنگام خدای متعال رو به آدم نمود و از او خواست تا ملائکة الله را به اسماء الهی آگاه کند. آدم که همه اسماء را آموخته بود و به تمامه مظهر اسماء الله بود؛ اسماء و صفات حق را تمام و کمال ذکر نمود.
در میان موجودات کامل تنها انسان کامل است که مجلای همه اسماء الله است و این یکی از مهم ترین ویژگی های انسان کامل نسبت به دیگر مظاهر است. همه موجودات عالم هر یک به اندازه ظرف وجودی خود و استعداد ذاتی شان محل تجلی اسمی از اسماء خداوند متعال هستند. از جهت مظهریت انسان کامل برای اسماء الهی به نحو اتم، هیچ موجودی در رتبه او قرار نمی گیرد و جلوه گر کامل حق تعالی نیست. بنابراین تنها این انسان کامل است که اشراف به تمامی اسماء داشته و ظرفیت و استعداد پذیرش همه اسماء الله را دارد. این استثنا را ابن عربی به این صورت بیان می کند:
ملائکة لا یعرفون الحق ولا أنفسهم ولا ما یستند إلیه من الأسماء إلا من وجه جزئی تعینی، ولهذا لما أنبأهم آدم بأسمائهم فی الحضرات الأسمائیة، وأنبأهم بأسماء الحق، قالوا: (لا علم لنا إلا ما علمتنا إنک أنت العلیم الحکیم) . در آنجا که خداوند از ملائکه خواست تا اسماء را اظهار کنند؛ ملائکه همه اقرار به عدم علم به آن کردند؛ چرا که هر یک از ملائکة الله تنها به نحو جزئی تعینی به اسماء الله علم داشتند و نمی توانستند حقیقت کل اسماء را بیان کنند. این جا بود که آدم به فرمان الهى اسماء را تمام و کمال اظهار نمود و فریاد یا رب لا علم لنا إلا ما علمتنا إنک أنت العلیم الحکیم) ملائکه بر خواست.
وجه دیگر در این مورد نفس انسان کامل است که قابلیت برای تقبل جمیع اسماء الهی و کونی را دارد. اسماء کون نیز مطابق اسماء الهی است، مگر اسماء کونی که مختص مخلوق حادث مانند فقیر و اسماء الهی که مختص ذات حق است مانند غنی.
ملائکه با آن که دارای جایگاه مهمی در سیر صعود و نزول عالم هستند، اما آن جمعیتی را که انسان کامل در اسماء الله دارد را هرگز نمی تواند داشته باشد. به همین دلیل است که آن گاه که خداوند اسماء را به تمامه به آدم آموخت؛ او را خلیفه خود قرار داد. ملائکه سر این مطلب را درک نکرده و لب به اعتراض گشودند: (أ تجعل فیها من یفسی فیها ویسفک الدماء ما تو را تسبیح و تقدیس می نماییم و این در حالی است که ملائکه خدای متعال را به حسب مراتب وجودی و بهره مندی از اسماء؛ تسبیح و تقدیس می کنند. منظور از تسبیح و تقدیس در اینجا اظهار کمالات الهی که در موجود تجلی یافته است، می باشد. اگر ملائکه نتوانستند این تقدیس و تسبیح آدم را دریابند به این علت بود که آدم در اعلی درجه از وجود و اظهار اسماء الله خلق شده بود. ولی می دانیم که ملائکه تنها مظهر اسم سبوح و قدوس و سلام و امثال این موارد می باشند.
محیی الدین نیز همین نظر را در فصوص الحکم بیان می نماید: عند آدم من الأسماء الإلهیة ما لم تکن الملائکة علیها، فما سبحت ریها بها ولا قدسته عنها تقدیس آدم وتسبیحه.(1) ملائکه ادعای تسبیح و تقدیس حق را نمودند، زیرا گمان داشتند که حق را آن گونه که سزاوار است، می ستایند. در حالی که انسان اسمائی از حق را در خود دارد و به سبب آن اسماء خداوند را عبادت و تسبیح و تحمید می نماید که ملائکه هرگز به آن مرتبه نخواهند رسید.
مرحوم آشتیانی در مقدمه خود بر نقد النصوص حقیقت انسانی را علاوه بر این که جامع اسماء الله میداند، همچنین او را منشأ صدور همه اسماء جزئیه و کلیه نیز معرفی می کند. حقیقت انسانی و انسان جبروتی مظهر اسم الله ذاتی، و اسم جامع منشأ جمیع اسماء کلیه و جزئیه است - فمنه ینشأ جمیع الأسماء. (2)
پینوشتها:
۱. فصوص الحکم، ص 51.
۲. نقد النصوص، مقدمه آشتیانی، ص ۲۵.
منبع: انسان کامل از دیدگاه ابن عربی و امام خمینی رحمة الله علیه، نرگس موحدی، صص94-89،چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}